کد مطلب:321365 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:118

جواب از این اشکال
عرض می كنم كه به همین قوت عزیمت است كه معجزات و خوارق عادات از ائمه (ع) و انبیاء (ص) بروز می كرد و در حدیث شریف عرض كردند خدمت امام (ع) كه عیسی (ع) بر آب راه می رفت فرمود یقین او كم بود و الا بر هوا راه می رفت پس به قوت عزیمت و یقین است كه معجزات از ایشان بروز می كرد و در این شبهه نیست كه خلق در معرض امتحانات هستند انبیا و اولیا كمتر از زخارف دنیا كه مردم بالطبع مایل اند به خود می گیرند
مگر معدودی از ایشان كه مصالح دیگر اقتضا كرده است مثل یوسف بن یعقوب (ع) و سلیمان بن داود و اسكندر ذوالقرنین علیهم السلام كه از اوضاع دنیا هم فراهم فرمودند و در ائمه ی ما نیز بعضی به حسب مصالح زمان قدری از دنیا را به خود می گرفتند و از برای آن حكمت ها است كه اگر بخواهیم شرح كنیم سخن به طول می انجامد و عجالتا انكار نداریم كه داب انبیا و اولیا كلیه بر همین بوده كه در صدد جمع دنیا نبوده اند زیرا كه مردم بالطبع اقبال به دنیا و مال دنیا دارند و هر جا كه ببینند مطلب ایشان حصال است به سوی آن می شتابند ولی نه این كه صرف صورت فقر و فاقه دلیل حقیت باشد و الا باید تابع همه ی فقرا و مساكین عالم بشویم و چه بسیار از آن ها كه فاسق و فاجر و كافر و مشرك هستند و چه بسیار كه جاهل و عاجز هستند و بدون شبهه متابعت ایشان صحیح نیست ولی خداوند آن چه لازمه ی حقیت است از علم و تقوی و ورع و قوت و قدرت نفسانیه به ایشان عطا كرده است چنان كه به همین حضرت موسی (ع) به صریح قرآن آیاتی چند عطا فرمود كه عقل ها حیران ماند و سحره با آن اعمال غریبه عجز خود را مشاهده نمودند و فورا تسلیم كردند و این است كه در اول همین حدیث اشاره فرموده كه بایدیهما العصی همین عصا بود كه آن حضرت انداخت و اژدهای عظیم شد و قصر و فرعون را فرا گرفت و مارهای سحره را بلعید و سحره كه به امید عطای فرعون و مشاركت در سلطنت او آمده بودند و سحر می كردند اگر قوتی از برای خود مشاهده كرده بودند و ضعف مالی از برای موسی هرگز ایمان نمی آوردند اما معذلك طینت آنها پاك بود كه ایمان آوردند و فرعون و سایر حاضرین هم آیات آن حضرت را دیدند و معذلك ایمان نیاوردند و سحره هم پیش از دیدن آیات موسی ایمان نداشتند بلكه مطیع امر فرعون و مشرك به خداوند بودند چنان كه از قرآن همه این مطالب بدیهی است و مسلم كسی كه هنوز در حال شرك و كفر و ضلالت است نمی آید به آیات تاویلی كه شما مزخرفات می سرائید چشم از عطاهای فرعون و مشاركت در ملك او بپوشد و بگوید مثلا مراد از احیاء عصا هدایت كسی است كه سابقا چون خشب مسنده بوده و این عصا عصای آدم بود كه به ارث در نزد انبیا بود تا به شعیب پیغمبر (ع) رسیده بود و از شعیب به موسی (ع) رسید و نمی توان خود آن عصا را اول به شخص كافری مثلا در مرتبه ی نباتی است تاویل نمود و چنین كسی تكیه گاه انبیاء نبوده و مارب خود را به چنین كسی بر نمی آوردند كه تو تأویل بكنی كه احیاء عصا هدایت چنین كسی است و تو ملاحظه كن كه هر داعی كه در عالم برخواسته جماعتی متابعت او را كرده اند و همین فرعون الاف الوف از قبطیان تابع او بودند وظاهر این است كه قائل به ربوبیت او هم بودند چنان كه خود فرعون به موسی هم همین تلكیف را كرد و گفت لئن اتخذت الها غیری لاجعلنك من المسجونین
پس به اعتقاد فرعون و اعتقاد قبطیان همه ی آنها هدایت یافته بودند به فرعون پس موافق تحقیقات شما همه احیا شده بودند و فرعون اموات را زنده كرده پس صاحب معجز بوده است پس شما هم فرعونی بشوید چنان كه هستید پس این ها خرافات است كه مراد از احیاء اموات هدایت كفار است كه در حكم مرده اند زیرا كه این سخنی است كه در حق هر داعی نسبت به تابع خودش می توان زد و این خارق عادت نیست كه دلیل حقیت بشود و حال این كه آیت را برای منكر می آورند و منكر همین قبول تابع را موت او میداند مثل این كه من الان معتقدم كه شما كه تسلیم امر میرزا علی محمد را كرده اید مردگان هستید به نص قول خداوند كه كافر را مرده خوانده حال هر چند تو ادعای حیوة بكنی من كه موافق اعتقاد خود تو را مرده می دانم این چگونه معجزی می شود برای من كه سبب اتمام حجت برای من بشود پس این قسم احیاء معجز انبیاء سلام الله نیست و اتمام حجت ایشان به این نمی شود زیرا كه در صورت ظاهر كه ملاحظه می كنی شركاء ایشان در این امر بسیار است و هر داعی نسبت به تابع خود همین حرف را می زند پس آن كه سبب امتیاز انبیاء است چیست و مسلم این آیات كه خداوند در قرآن از موسی و عیسی و انبیاء دیگر از احیاء موتی و غیر ذلك نقل فرموده اموری است كه به آنها مردم را هدایت كرده اند و خلق دانسته اند كه این عمل مخصوص به ایشان است و از جانب خدا آمده اند حال آیا این همان امر مشترك بوده یا چیزی بوده كه اختصاص به ایشان داشته اگر امر مشترك بوده پس جهت حقیقت ایشان و بطلان سایر چیست و چرا اسم این آیات را خارق عادت گذاردند و حال این كه به صورت ظاهر امر متعادی است كه در همه دعاة و مدعوین جاری می شود درست تدبیر بكن ببین انی تأویلات فاسده را می توان در این همه آیات كتاب و اخبار ائمه اطیاب (ع) جاری كرد یا نه اهل دنیا سوای صور دنیاویه چیز دیگر درك نمی كنند در صورتی كه دو نفری می بینم كه هر دو مدعی نبوتند و جمعی تابع آن و جمع دیگری تابع دیگری او می گوید من احیاء اموات نموده ام و این جماعت پیش از آنكه ایمان به من بیاورند اموات بوده اند و حال زنده شده اند دیگری هم به عینه همین كلام را می گوید از كجا بفهمم كه كدام یك حق می گویند و كدام یك باطل الان تو می گوئی میرزا علی محمد احیاء اموات كرده و شما همه مردگان بودید و او شما را هدایت كرده و زنده شده اید دیگری هم به عینه همین حرف را درباره ی دیگری می گوید ما كدام یكی را بپذیریم خلاصه كه به تقریب سخن آمد و غرض این بود كه اگر انبیاء خدا زخارف دنیا را به خود نمی گیرند اینگونه آیات و علامات كه باعث ظهور حقیت ایشان است البته به همین وضع ظاهری كه همه ی ذوی العقول می دانند كه خارق عادت این است باید با ایشان باشد دیگر این سخنان یاوه مثمرثمری نیست و نكته ی دیگر در این مقام این است كه عرض كردم كه تا خلق در معرض امتحان هستند انبیاء خدا زخارف
دنیا را به خود نگرفته اند تا این كه مردم در اقبال بایشان غرض دنیوی نداشته باشند و اما از اخبار آل محمد (ع) دلیل داریم كه خلق در نزد ظهور امام (ع) كفر و ایمان شان بالنسبه به سایر زمان ها خالص می شود و مؤمن از كافر می شود و این است كه آیه ی شریفه لو تزیلوا لعذبنا الذین كفروا را تفسیر به وقت ظهور امام (ع) فرموده اند كه آن وقت است كه مؤمن از كافر جدا می شود و هر یكی محض و خالص می شود و اگر بقیه از شوائب و اعراض در ایشان مانده باشد در همان اوایل ظهور امام (ع) به حرارت وجود مقدس او زایل می شود و بعد از آن ایمان مؤمنین خالص می شود و كفار ماحضین هم به قتل می رسند و این است كه از اخبار آل محمد (ع) ظاهر می شود كه در اوایل ظهور امام (ع) امر به همین منوال است كه در اخبار فرموده اند ما طعامهم الا الجشب و ما لباسهم الا الغلیظ یا الا الخشن و اما بعد از آن كه اعراض گرفته شد و ایمان مؤمنین خالص شد و از معرض امتحان بیرون آمدند دیگر اوضاع عالم دیگرگون می شود و كنوز ارض بر او ظاهر می شود و بركات آسمان فرو می ریزد و اموال عالم برای او جمع می شود حتی آن كه مال ها در حضور او مثل خرمن ریخته می شود و هر كه سؤال می كند به او عطا می فرماید آن قدر كه او را مستغنی بكند و اداء دیون شیعه ی خود را می فرماید زیرا كه آن روز كه آنها را پرهیز می دادند علیل و مریض بودند و می بایست پرهیز بكنند تا رفع علل ایشان بشود این است كه ائمه ی مسلمین هم به علت اینكه به فرمایش حضرت امیر لا یبتیغ بالفقیر فقره و یتاسی به خودشان هم از زخارف دنیا به خود نمی گرفتند و دوستان خود را هم پرهیز می دادند اما بعد از آن كه رفع علت ها شد دیگر مانع ندارد كه همه قسم نعمتی به ایشان عطا كنند مثل این كه در بهشت اضعاف همه دنیا به ادنی مؤمن خواهند داد و هیچ نمی فرمایند كه باز صبر كنید و منعم به نعم بهشت نشوید و این كه فرموده اند الجنة اسفلها اكل و شرب و اعلاها العلم یا آن كه فرموده اند اذا تنعم اهل الجنة بالجنة تنعم اهل الله بلقاء الله دلیل این نیست كه اهل علم اكل و شرب ندارند یا آن كه اهل الله نعم جنت را دارا نیستند بلكه انواع نعم برای ایشان حاصل است الا این كه از برای نعم درجات است و همه ی درجات نعم برای مؤمن كامل جمع است و آن كه در رتبه از او پست تر است از نعم عالیه ندارد و این است كه فرمودند كه دو مؤمن كه در بهشت قصد زیارت یكدیگر را می كنند آن كه در درجه بالا نمی رود و فرض بهشت را هم مثل دنیا باید كرد زیرا كه نشاة اولی آیةی نشاة اخری است اهل علم در همین دنیا هم كه راه می روند كمال لذت ایشان از علم است ولی معذلك بدن بشری غذا هم می خواهد و نكاخ هم می كند اما معذلك روح او معلق
ببالا است طوری كه كانه ابدا سر این سفره ننشسته و با اهل خود نخوابیده است هم چنین است امر در بهشت همه درجات نعمت برای مؤمن كامل جمع است اما هم او مصروف نعم بالا است و كمال لذت او از آنها است و اختلاف درجات جنت و نعم آن هم مثل دنیا نیست بلكه آن قسم است كه مناسب آن جا است خلاصه غرض این است كه تا خلق در معرض امتحانات دنیویه هستند از دنیا باید پرهیز داده شوند و همین كه خالص شدند دیگر ابن قیود و حدود برداشته می شود و در آن وقت هر چه به او بدهند خیر او است این است كه در حدیث شریف فرمودند كه عجب است از مؤمن كه اگر همه ی دنیا را به او بدهند خیر او است و اگر همه ی دنیا را از او بگیرند خیر او است و هم چنین است امر در مقهوریت و مظلومیت ایشان اما در مؤمنی كه طینت های ایشان اختلاط دارد كه معلوم است به همین بلاها و مصیبت ها باید پاك بشوند و بعد از آن كه پاك شدند دیگر مانعی از این كه انواع نعم بر ایشان فرو ریزد در ایشان نیست و اما در معصومین و كملین از اولیاء ایشان علل ابتلای ایشان بسیار است و در اسرار شهادت سیدالشهداء (ع) مكرر در اخبار اهل بیت سلام الله بپا نشده و مشایخ ما شرح فرموده اند و همه ی علل در نزد ظهور امام (ع) برداشته می شود و دیگر مانع نیست از این كه به قهر و غلبه و استیلا ظاهر بشوند و عجب است والله از كسی كه ادعای اسلام و تشیع بكند و گمان بكند كه خداوند تمام دنیا و عزت و سلطنت آن را برای دشمن آل محمد (ع) خلقت فرموده و خود ایشان در دنیا هرگز نباید عزیز بشوند و حال این كه وجود آنها به طفیل وجود آل محمد (ع) خلقت شده حال عزت و سلطنت دنیا تمام مال آنها است و آل محمد (ع) و دوستان ایشان باید به كلی ممنوع باشند عرض كردم كه تا خلق طینت هاشان مختلط است و در معرض امتحانند آل محمد (ع) این وضع ها را به خود می گیرند كه مؤمن از غیر مؤمن جدا شود ولی آن روز كه از هم جدا شدند دیگر سبب ندارد كه این طور باشد مثلا تا نطفه ی مؤمن در پشت كافر هست كافر مهلت داده می شود و همین كه او را مهلت دادند طغیان می كند و همین كه طغیان كرد ظلم می كند و همین كه ظلم كرد آل محمد (ع) مظلوم واقع می شوند اما همین كه طینت ها از هم جدا شد از همان اول او را مهلت نمی دهند كه به اینجاها برسد و سبب ندارد كه دیگر او را مهلت بدهند مگر تو نمی دانی كه خداوند همه ی این ملك را به جهت عبادت و معرفت خود خلقت فرموده و تا این شخص كافر محتمل است كه خود او ایمان بیاورد یا از اعقاب او مؤمنی بیرون آید او را مهلت می دهند و همین كه این احتمال برداشته شد دیگر مهلت دادن او حكمتی ندارد بلكه وجود او در آن هنگام لغو می شود و فورا خداوند او را هلاك می كند پس دیگر قدرت این كه ظلم بكند و ائمه ما سلام الله مظلوم واقع بشوند برای او نمی ماند و هم چنین از علت های بزرگ
شهادت سیدالشهداء (ع) و ائمه ی دیگر این است كه به جهت اینكه كفاره ی گناهان شیعه ایشان بشود به سبب حزن و اندوهی كه بر ایشان وارد می آید و در آن وقت كه طینت های مؤمنین به كلی از شایبه ی كفر و ضلالت خالص می شود البته باعث معصیت از وجود ایشان بیرون می رود و این است كه همه به مقالات درجات عالیه می رسند پس در این وقت اگر صاحب الامر (ع) خون سیدالشهداء (ع) را هم از دشمنان او بگیرد نقلی نیست و خواهد گرفت چنان كه اخبار صریح است كه آن حضرت به خون خواهی سیدالشهداء (ع) برمی خیزد و خداوند فرموده و من قتل مظلوما فقد جعلنا لولیه سلطانا و فرموده ثم بغی علیه لینصرنه الله و همه ی این ها در باب خون خواهی سیدالشهداء است كه قائم (ع) می فرماید و خون خواهی به مظلومیت ماء الشعیر گندمی است هزار و سیصد سال چیزی كم بعد از سیدالشهدا (ع) باز مظلوم بودند آیا در زمان ظهور هنوز باید مظلومیتی علاوه بر این ها بشود كه خون خواهی بشود خون خواهی به دفع دشمن است نه به تقویت او این خرافات چیست كه می سرائید و دل خود را خوش می كنید و هم چنین از علت ها كه به جهت مظلومیت ایشان شمرده اند چنان كه در حدیث حسین بن روح اعلی الله مقامه است این است كه از آن جا كه در معرفت داعی حق و باطل لازم بود كه انبیا و اولیاء صاحب معجزات باشند تا علامت این باشد كه از جانب خدا مبعوث شده اند و رؤیت معجزات باعث این بود كه ضعفاء درباره ی ایشان ادعای ربوبیت كنند چنان كه مكرر كردند این است كه خداوند تقدیر فرمود كه با وجود این آیات مبتلا به بلاها و محن هم بشوند تا حجتی برای گمراهان نماند و مشرك به خداوند نشوند مگر بعد از اتمام حجت و در زمانی كه قائم آل محمد (ع) بر می خیزد مؤمنین ایمانشان قوت می گیرد و بصیرت ایشان زیاد می شود و می دانند كه شریكی برای خدا نیست و با همه این آیات انبیا و ائمه (ص) از حد بندگی بالا نمی روند بلكه هر چه در بندگی خالص ترند شأن و درجه ی ایشان بیشتر است و این آیات و معجزات همه چیزهائی است كه خداوند بر دست بندگانش از ملائكه و غیر ایشان جاری می كند و این ها دلیل الوهیت نیست این است كه دیگر بعد از آن حاجت نیست كه انبیاء و اولیاء مظلوم و مقهور باشند و تو بگو ببینم كه آیا برای احكام خداوند صالح هست یا نیست اگر نیست پس نعوذ بالله عبث كار است و اگر هست آیا این صالح در این دنیا كه دایم در تغییر است ممكن هست كه تغییر بكند یا نه البته ممكن است پس چه مانع است كه یك وقتی زمان اقتضا بكند كه مظلومیت و مقهوریت ایشان برطرف شود مگر سلیمان بن داود نبود كه با آن سلطنت و جاه و جلال و دستگاه حركت می كرد و جن و انس طوع فرمان او بودند مگر اسكندر ذوالقرنین نبود كه آن سلطنت عظیم را خدا به او داد مگر حضرت یوسف نبود كه در ازای آن كه او را به ظلم به اسم بندگی فروختند امر او به جائی رسید كه تمام ملك مصر از آن او شد و تمام اموال و نفوس
مردم را خرید كه همه عبد رق او شدند و بعد از آن همه را از او فرمود و اموال آنها را به آنها رد كرد این ها كه دیگر از معجزات بنا نیست شمرده شود زیرا كه خارق عادت نیست مثل سلطنت حضرت یوسف و چه بسیار كه سلطنت های بزرگ كرده اند پس اگر تو منكر معجزاتی منكر سلطنت حضرت یوسف اقلا مشو و به دلالت قرآن و اخبار اهل بیت سلام الله و حكایات مورخین معتمدین بگیر پس چه مانع است كه همان طور كه آن روز همچو اقتضائی در ملك پیدا شد و خداوند بر حسب آن امر را جاری فرمود بعد از این هم بشود پس چرا این همه آیات و اخبار را منكر بشویم و این همه براهین صحیحه را كه عقل شهادت به صحت آنها می دهد كنار بگذاریم محض این كه هوس كرده تو كه یك نفر عاجز ضعیف جاهلی را امام بخوانی حیف است والله كه این همه جان بكنی و زحمت بكشی و خود به دست خود قلاده ی بندگی یك جاهل عاجزی را بر گردن خود بگذاری و هی التماس بكنی كه دیگران هم از همان راه بیایند.